دیروز می دانستم دیگر فردا از دانشگاه و درس خبری نیست پس با خیال راحت نشستم روی تخت و شروع کردم به گشت و گذار در فضای مجازیِ لفظی والبته فضای حقیقی برای من...
دیگر از خوابیدن خسته شده بودم؛ بلند شدم و با کمی رفت رو خیز روی تخت یادم آمد دیشب موبایلم را روی زنگ گذاشته بودم و تعجب کردم که صدا نداده بود و مرا بیدار نکرد؛ دوستم را دیدم که همیشه زود تر از من بیدار می شد ولی امروز ... حتی بعد از ناهار خوردن و برگشت روی تخت در همان حالت خواب مانده بود وقتی بیدار شد پرسیدم...
کمی صبر کرد و گفت: تو امروز موبایلت روی زنگ بود و تو به هیچ عنوان بیدار نشدی که هیچ بلکه انگار لالایی هم برایت پخش شده بود در خواب
گفتم نه باور کن؛ فکرکردم نماهنگ وسط رویا هست که در حال پخش شدنه.
بعد از این ماجرا تختم را نگاه کردم که از پفک و پاپ کرن پرشده بود...؛ عجب فیلمی دیده بودم دیشب که حتی اسمش هم یادم نیست.
خبر خوب این بود که امروز اولین باری بود که در طول این ترم شروع به درس خواندن کردم :)؛ سه صفحه
از رشته ام خوشم می آید و البته از آینده اش هم مطمئنم؛ اما چرا این دو موضوع ایجاد انگیزه در درس خوندن نمی کنند ... نمی دانم
دیدگاه ها [ ۰ ]